زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

بافه های موهایت را باز کن بگذار غمهایت بریزند!این دنیا با غمهای خوش عطر هم مست می شود

داریم ناهار میخوریم نشسته صندلی کناریم و سیگار میکشه... 

بچه ها میگن بخور میگه میل ندارم... 

اصولاً وقتی یکی سر میز چیزی نمیخوره ناهار به بقیه کوفت میشه... 

ظرف رو برمیدارم و میگم بردار... 

میگه میل ندارم... 

میگم بردار تا بقیه هم بتونن راحت بخورن... 

باشه ای میگه و برمیداره... 


دارم به ساندویچ توی دستم نگاه میکنم که میگه... 

یه لحظه نگام کن! 

نگاش میکنم ...زل میزنه توو چشام و منم نگام رو میدزدم و مشغول خوردن میشم... 

دوباره میگه یه لحظه نگام کن! 

زود نگاش میکنم و بعدم به ساندویچ توی دستم نگا میکنم... 

برمیگرده سمتم و میگه چشمات عسلی عه ؟

نگاش نمیکنم فقط جواب میدم نه قهوه ای کمرنگ عه... 


چیزی نمیگه دوباره سیگارش رو روشن میکنه و یه پک عمیق میزنه... 

هادی میاد و میشینه رو صندلی که خالی مونده... 

فندکش رو در میاره و سیگارش رو روشن میکنه... 

از جام بلند میشم و میگم موهام بوی سیگار گرفت و میرم سمت در... 

پاکت غذاش رو برمیداره و دنبالم میاد... 


توو آسانسور دارن حرف میزنن و منم گوش میدم که یه لحظ حس میکنم موهام تکون خورد... سرم و برمیگردونم و یه دسته از موهامو که با انگشت گرفته میبینم با اخم میپرسم چیکار میکنی ؟

دستش رو عقب میکشه و بیخیال میگه هیچی فقط خواستم ببینم موهات از جنس چیه ...

بحث رو ادامه نمیدم... 

فقط روبه روم رو نگاه میکنم و همین که در آسانسور باز شد میرم بیرون و با صدای بلند از همه شون خدافظی میکنم.... 


*عنوان از فریبا دادگر