زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

یک خارجی مسلط به زبان فارسی!

برای سه روز اومدیم یه شهر دیگه و هتلشم اصلاً دوس ندارم! 

با هم اتاقی توو هر فرصتی میگیم که دلمون برای اتاقمون توو هتل قبلی تنگ شده... 

نوید و امین میگن نه همینجام خوبه اینجا شهر آرومی عه... 

عوضش هم اتاقی دلش حسابی برای شهر قبلی تنگ شده... 

فردا شب قرار عه برگردیم... خوشحاله... 


رفتم اتاق خودمون دوش گرفتم و با موهای خیس رفتم سمت آسانسور و مواظبم کسی نگه این دیوانه این وقت شب با موهای خیس تو راهرو چیکار میکنه! 

آسانسور میره بالا ...


هنوزم بچه های ما بیدارن و صدای خنده هاشون شنیده میشه و تو راهرو هم میرن و میان ،پس اصلاً بیدار بودنشون عجیب نیس علی الخصوص شهاب و امیر رضا ،حالام رو به روم گارسون و دوستشه... 

به فارسی میگه ببخشید... و میاد کنارم وایمیسته... 

میگم خواهش میکنم بعد یه لحظه یادم میفته این فارسی با من حرف زد! 

به فارسی میپرسم شما فارسی بلدی ؟

میگه آره بلدم! 

و طبق معمول شهاب نطق میفرماید که الهی بمیرین ما کلی زحمت میکشیم زبون شما رو یاد بگیریم بعد شماها میاین فارسی یاد میگیرین ؟

کلی به حرفاش میخندم... 


اومدم پیش دخترا امشب رو پیششون میمونم...