زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

نساء نوشت...

 

توو لابی مشغول درس خوندن بودم که یهو یکی بغل گوشم یه داد بلند زد ،برگشتم و دیدم میلاد عه اونقدرم از ترسوندن من ذوق کرده که داره به سرعت نور میدوعه و میخند عه هادیم با یه لبخند بزرگ داره ما رو نگاه میکنه... 

دنبالش کردم و با مشت و لگد انتقامم رو ازش گرفتم.... 

آخرشم گفت دختر تو چرا دستت اینقدر سنگینه ؟

گفتم سری بعد به جای اینکه کمرت رو بگیری باید گردنت رو ببری بیمارستان پس توصیه میکنم دیگه شانست رو توو اینجور موارد امتحان نکنی... 

برگشتم و دیدم هم اتاقی از خنده کبود شده... 


یه مشکل جدید به اسم گارسون پیدا کردم! 

این آقای محترم تقریبا هر روز با یه بهانه ای خودش رو پرت میکنه سر میز صبحانه ام و سر صحبت رو باز میکنه و بعدم میره... 


مابقی وقتام یا کل رستوران رو ول میکنه و میاد دقیقا میز کناریم رو چک میکنه یا م هی میاد و جلو چشمم رژه میره یا اینکه وقتی دارم رد میشم یا نشستم پیش دوستام میاد و یه چیزی میگه و میره ...

یا حداقل میاد و سلام میده و میره... 


همیشه هم بهم میگه تو که باز کتابات جلوته و مشغول درس خوندنی! 

خلاصه اونقدر با ایشون ماجرا داریم که کم کم همه دارن میفهمن هر جا گمش کنن حداکثر فاصله ای که از من دور میشه ده متر عه و همه هم میتونن حوالی من پیداش کنن... 


هفته ی قبل میبینم هم اتاقی داره باهام حرف میزنه اما یهو ساکت میشه و نگاش به پشت سر من عه و بعدم میخند عه.... 


میگم چی شده ؟میگه این آقاهه چرا هی برمیگرده نگاهت میکنه ؟یا وقتایی که پشتت بهشه یا حواست نیس وایمیسته و از دور نگاهت میکنه ؟


میدونم درست میگه ولی میگم اشتباه میکنی اون بنده خدا کارش همینه باید مواظب باشه ببینه کسی چیزی لازم نداشته باشه...


میخند میگه این سمتی که ما نشستیم هیشکی نیس همه ی آدما اون سمتن این سمت فقط ماییم در ضمن اصلاً به من نگاه نمیکنه چرا ؟

صداش کرده بیاد براش چایی بریزه میاد و فنجونش رو پر میکنه نوبت فنجون من که میشه میگه نه این خانم صبا قهوه میخوره... 

همین برای منفجر شدن هم اتاقی کافی عه... 

منتظر میشه تا دور شه بعد با صدای بلند میزنه زیر خنده... 


هر روز صبحم اختصاصی میاد بهم سلام میده و حالم رو میپرسه... 

صب روزی که رونا مریض بود من خسته و داغون و ژولی پولی خودم رو پرت کردم رستوران تا یه فنجون قهوه بخورم که بعدش بتونم درس بخونم... 

اومده و داره باهام حرف میزنه... 

اونقدر خستم که صداش رو هم به زور میشنوم... 

میگم ببخشید من شب اصلا نخوابیدم و الان اونقدر خستم که نای حرف زدن ندارم... 

توقع دارم بره ولی میپرسه چرا ؟

میگم دوستم تا نزدیکای صب بیمارستان بود بعدشم شب تا صبحش رو من بیدار بودم و نتونستم بخوابم... 


قیافه اش جدی میشه! صاف وایمیسته و خیلی جدی میپرسه این دوستی که به خاطرش شب توو شهری که نمیشناسی بیرون میمونی و بعدم بالا سرش تا صب بیدار میمونی کیه ؟یعنی خانمه یا آقا! 

خستم و با سوالش یه لحظه هنگ میکنم! 

جونم ؟؟؟؟؟؟

توو شوک دارم نگاهش میکنم! 

میبینم خیلی جدی منتظر جواب منه ؟

میدونم سوالش یعنی این که از پسرای گروه تون بوده ؟یا اینکه توو این مدت با یکی از اونا رابطه ای رو شروع کردیم یا نه ؟منظورش رو میفهمم اما اینم میدونم که حق پرسیدن همچین سوالیم نداره !

ولی ناخودآگاه میگم خانم بود! 

چهره ی جدیش عوض میشه و با لبخند میگه که امیدوارم زودتر خوب شه بعدم میره... 


بعد هم اتاقی میاد و میپرسه چرا قیافه ات اینجوری عه ؟

براش جریان رو تعریف میکنم اونم کلی میخنده ....


میگه یادته هفته ی قبل ازت میپرسید درست کی تموم میشه یا تا کی اینجایی ؟بعد تو بهش گفته بودی که ما حالا حالا ها اینجاییم و بعد فلان تاریخ قرار عه بریم... اونم بهت گفته بود پس حالا حالا ها قرار همو ببینیم.... یادته ؟

میگم آره.... میگه پس بهتر عه خودت به یه نتیجه ای برسی و من هیچی نگم! 


هم اتاقی میخنده و من یادم میاد که واقعاً همچین اتفاقی افتاد... یادم میاد که چندبار اومد و پرسید کجاییم و ازم خواست معنی تشکر کردن به فارسی رو بهش باد بدم... 


یادم اومد هنوز فرصت نکردم به پلاک کوچولوی روی لباسش نگاه کنم تا بدونم اسمش چیه و دلیلشم اینکه کل زمانی که داره با هم حرف میزنه تماس چشمیش یه لحظه هم قطع نمیشه تا فرصت کنم و بخونمش... 


امروز و دیروز شکر خدا ایشون رو ندیدم... 

شاید توو طول هفته این روزا تعطیل میشه شایدم نه... به هر دلیلی که باشه دو روز عه کسی سر میز صبحانم نمیاد و منم توو آرامش صبحونه میخورم... 



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.