زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

امشب کنار غزل‌های من بخواب شاید جهانِ تو آرام‌تر شود

من از یکجایی همه چیز را رها کردم و کنار نشستم.


 فکر میکردم که آخر خط است و باورم این بود که دیگر ادامه ای وجود ندارد. چقدر هم خوشحال و راضی بودم از آن آخر خط کذایی. 


انتظار داشتم که برای دیگران هم آخر خط باشد، دیگران هم رها کنند و سرجایشان بنشینند.


دیگران اما رها نکرده بودند. 

با قدرت و انرژی ادامه میدادند، از کنار من عبور میکردند و چه تند هم میرفتند. 


من در کمال تعجب و حیرانی رفتنشان را نظاره میکردم. و برایم سوالها مطرح بود، به کجا میروند چنین شتابان! 


برای دیگران اما انگار انتهایی وجود نداشت، انقدر که با انگیزه میرفتند. 


و رفتن دیگران ناراحتم میکرد بجای اینکه خودم دوباره راه بیافتم.


 هنوز راه نیافتاده ام، مطمئن هم نیستم که راه خواهم افتاد یا نه.


 انرژی رفتن و رفتن و تا هنوز و همیشه ادامه دادن باید از یکجایی در گذشته های خیلی دور بیاید بنظرم، من این انرژی و انگیزه را نمیشناسم، اثری از آن در خودم سراغ ندارم.


 امادیگران میروند و من ناراحتم. هر روز ناراحت تر از دیروزم. بازنده ی این بازی نابرابر منم قطعا

باید دست بردارم از این لجبازی با خودم....