زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد...

  
این خونه از همون خونه های قدیمی ِ ...

یه خونه ی قدیمی تو یه کوچه ی ساکت و آروم اما پر از خونه های بزرگ قدیمی که بین شون ساختمونای بزرگ جا خوش کردن...

از همون خونه هایی که حیاط خلوت کوچیک داره ...از همونایی که اتاقاش یه طبقه ی جداست...بهار خوابش جداست از همونا که پذیرایی و نشیمنش جداست...از همونایی که طاقچه هاش پر از قاب عکسای جورواجور که هر کدوم عکس یکی از اعضای خانواده رو بغل کرده....

از همونایی که یه حیاط بزرگ پر از گل رز و باغچه ی سبزیجات و درخت داره...درخت انجیر،مو،آلو....

از همونایی که حیاطش حوض داره...یه زیر زمین بزرگ داره...
گوشه ی حیاطش یه عالمه ترشی خونگی بهت چشمک میزنن،هر چی که به ذهنت برسه...

از همونایی که ایوونش جوون میده برا خشک کردن آلو یا لواشکایی که خونگین...یا پهن کردن بساط یه عصرونه ی مامان پز با کلی آدم که دور یه سفر میشنن...

یا پشت بومش که شبا میتونی جاتو پهن کنی و قبل خواب به ستاره هایی که بهت چشمک میزنن نگا کنی...

صبای این خونه با صدای جیک جیک گنجیشکا شروع میشه...با صدای زنگ مدرسه ای که منم یه زمانی شاگردش بودم و بهترین سالای تحصیلیم رو توش گذروندم...

به محض اینکه پلکام باز میشه بوی نون تازه رو حس میکنم...بوی سنگک داغ بربری نون محلی...
بعدشم صدای جلیزو ویلیز تخم مرغی که با کره ،داره برای صبحونه آماده میشه...سماورش همیشه روشنه و چاییش همیشه تازه دم...

پناه برده بودم به این خونه...این خونه همیشه آرومم میکنه...
خونه ای که شبا توش خوابای خوب میبینم...

تاسوعا عاشوراها عزیزجون نذر داشت...مثل هر سال شله زرد...
شله زردش خیلی معروفه.....بوش همه ی محل رو برمیداره واسه همینه که زود تموم میشه...همه میدونن بساط نذری عزیزجونم همیشه به پاست...

حاج خانم دوست داشتنی من دست پختش شبیه دست پخت هیشکی نیس...مراسم نذری خاله هامم با اونه...حالا یا پختش یا نظارتش...
قیمه، قرمه سبزی و شله زرد...هر روز از هر غذا برای هزار نفر  تدارک میبینن...نذر خاله و شوهر خالمه که هر سال هر دو روز همه رو درگیر مراسم نذری میکنه...

این خونه از اون خونه قدیمیاس که حالت رو خوب میکنه...همون آدمایی که نگاشون مهربون ِ...
 


نظرات 9 + ارسال نظر
نادیا جمعه 30 مهر 1395 ساعت 17:04 http://world94.mihanblog.com/

درود بر شما:)
.
نه من هرگز قصد گله نداشتم, اما خوب کمی به دوستان قدیمی سر زدن هم میتونه خالی از لطف نباشه سپاس از اینکه وقط گذاشتین و به دیدار من هم آمدین:)

:)

Sara پنج‌شنبه 29 مهر 1395 ساعت 13:54 http://www.commaa.blogsky.com

خوجالم که برگشتییی:))) فک نمیکردم دیگه بیای:))

مررررسی

فائــــــزه سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 19:11

میگم نسا
تو از ریحانه خبر نداری؟؟:(

نه....

فائــــــزه سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 19:07

راسی چی قبول شدی؟
اگه دوس داشتی بگو:)

باشه توضیح میدم ...یه پست درباره اش مینویسم:)
تو علل الحساب بدون هیچی...

فائــــــزه سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 19:06

من گفتم نیستی؟؟؟؟
ن واقن من همچین حرفی زدم؟؟

هر جا باشی خوش باشی:)

منظور نبودن زیر آسمون خدا بود!

دلژین سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 07:30 http://delzhin313.blogsky.com

خوبی ؟
خوشی ؟
منم ببر اینجاااا

مررررررسی:)
باشه بیا بریم

کاکتوس(مهندس جان) دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 19:43

سلام دختر بهمنی عزیزم
خوبی؟
چه خوب که دوباره می نویسی، دلتنگت بودم :)

سلام مهندس جان خوبی شما ؟
مرسی:)
ممنون :)

فائـــزه دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 14:04 http://koocheye8om.blogsky.com

اینم آدرس

میگم خوب از زیر سوال درمیریا
زیر آسمون خدا

مرسی:)
نیستم؟

بریدا یکشنبه 25 مهر 1395 ساعت 05:58 http://brida.blogsky.com

کجا بودی؟ :(

سلام:)
تو که وبت توو تعطیل رسمی بود!
زیر آسمون خدا:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.