زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

پرده ی آخر

ساعت 13 شنبه برای ما دلگیر بود... 

تموم نشده دلتنگ بودیم ،دلتنگ این یه سالی که کنار هم گذروندیم... 


روزایی که استاد دعوامون میکرد یا روزایی که بهمون روحیه میداد... 

همدیگه رو با لبخند نگاه میکردیم... 

چندبار همدیگه رو بغل کردیم و دست دادیم ولی بازم وسط راه برمیگشتیم و دوباره همدیگه رو بغل میکردیم... 

از استاد خواهش کردیم که حلالمون کنه و اون فقط خندید و برامون دست تکون داد... 

تموم شد... 


راستش همه ی حسم دلتنگی و ناراحتی نیست ،خوشحالم هستم... 

خوشحال از اینکه اون آدما رو شناختم و بدون دلخوری و هیچ خاطره ی بدی از هم جدا شدیم... 

هر شروعی یه پایانی داره ،اینم پایان این شروع... 

روزهای جدید و آدمای جدید ،این یعنی زندگی همچنان ادامه داره...