زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

یک نعره ی مستانه ز جائی نشنیدم ویران شود این شهر که میخانه ندارد

گاهی وقتا حس چتربازی رو دارم که دل ُ زده به دریا و از هواپیما پریده... 

حالا توو دل آسمونه... 

بین آسمون و زمین معلق ِ... 

قبلاً هم پریدن رو امتحان کرده و هر بار چترش باز نشده... حالا  365روز بعد از آخرین پرشش بازم خودش رو توو هواپیما آماده ی پریدن میبینه! 


به خودش میگه "بازم باید بپرم ؟چیشد که دوباره اینجام ؟اگه اینبارم چترم باز نشه چی ؟اگه مثل دفعه های قبل درختی چیزی منو چند متر مونده به زمین ،بین شاخه هاش گیر نندازه چی ؟اگه با وجود نجات پیدا کردن از متلاشی شدن بازم همون زخما رو بردارم چی ؟اگه 365روز دیگه ای در کار باشه چی ؟یعنی لازمه یه بار دیگه ام بپرم ؟"


بعد آروم زمزمه میکنه "ولی من خسته تر از اونیم که بخوام یه بار دیگه امتحانش کنم... "

سکوت میکنه....  


میترسه اما یه چیزی ته دلش بهش میگه "نترس ،فقط بپر ،فقط کارت رو درست انجام بده ،سقوطی در کار نیست من حواسم بهت هست... 

سخته ،ترسناک ،خسته ای ،ولی بپر "


میپرم.... 


من دنیایی را انتخاب می کنم که تو خالقِ زخم هایش باشی، تو که پیش از هر زخم، مرهم‌اش را در جیب های من پنهان کرده ای....