زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

میروم زندگیم را بکنم...

خسته ام میفهمید؟!

خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن

خسته از منحنی بودن و عشق

خسته از حس غریبانۀ این تنهایی

بخدا خسته ام از این همه تکرار سکوت

بخدا خسته ام از این همه لبخند دروغ

بخدا خسته ام از حادثۀ صاعقه بودن در باد



همۀ عمر دروغ

گفته ام من به همه

گفته ام: عاشق پروانه شدم!

واله و مست شدم از ضربان دل گل!

شمع را میفهمم!

کذب محض است، دروغ است، دروغ!! 

من چه میدانم از حس پروانه شدن؟!

من چه میدانم گل، عشق را می فهمد؟

یا فقط دلبریش را بلد است؟!

من چه می دانم شمع

واپسین لحظۀ مرگ

حسرت زندگیش پروانه است؟

یا هراسان شده از فاجعۀ نیست شدن؟!

به خدا من همه را لاف زدم!!

بخدا من همۀ عمر به عشاق حسادت کردم!!

باختم من همۀ عمر دلم را، به سراب !!

باختم من همۀ عمر دلم را،

به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!

باختم من همۀ عمر دلم را

به هراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!

بخدا لاف زدم

من نمی دانم عشق، رنگ سرخ است؟! آبیست؟!

یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!

عشق را در طرف کودکیم، 

خواب دیدم یکبار!

خواستم صادق و عاشق باشم!

خواستم مست شقایق باشم!

خواستم غرق شوم در شط مهر و وفا

اما حیف...

حس من کوچک بود.

یا که شاید مغلوب ، پیش زیبایی ها!!



بخدا خسته شدم

می شود قلب مرا عفو کنید؟

و رهایم بکنید

تا تراویدن از پنجره را درک کنم.

تا دلم باز شود.

خسته ام درک کنید.

می روم زندگیم را بکنم

می روم مثل شما

پی احساس غریبم تا باز...

شاید عاشق بشوم!!!