زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

بهاری ترین روزهای بهار :)

  

بعد کلاس راهی شدم... 

دلم برای شهر بچگیام  ،برای جایی به اسم خونه که بوی سالای گذشته رو میداد تنگ شده بود... 

گاهی حس خوبیه رفع دلتنگی کردن :)

تا ده دوازده شب خونه بودم...  


تا خونه ی عزیزجون با ماشین ده دقیقه راه بود ،رفتم اونجا... 

صب با بوی ِ خوبه نذری ،بوی شله زرد ،بیدار شدم :)


با دخترخاله که یه سال ازم کوچیکتر ِ مسئولیت پخش کردنشون رو قبول کردیم ،حالا بماند که دخترخاله جان گیج بازی در آورد و زنگ چندتا خونه رو دوبار زد و اصلاً هم یادش نبود که من قبلاً زنگ خونه های این وری رو زدم :/

بماند که کم مونده بود مثل بچگیمون دعوا کنیم سر اینکه کی زنگ در کدوم خونه رو بزنه! چقدرم  خاله ته تغاری به این کارامون خندید :/


بماند که دخترخاله جان سر ظهری یه آبکش بزرگ داده دستم و میگه یه لحظه بیا... 

رفتیم توو حیاط ِ پر از گلای رز عزیزجون ،میگه میخوام برای عروسیم گلبرگای این گلا رو خشک کنم... 


از من یه سال کوچیکتر و اولین کسی ِ  توو کل فامیل که اینقدر زود عروسی کرده ،خواست خودش بود واسه همینم مخالفت آنچنانی نشد... 

با نامزدش که یکی از فامیلای پدریشه ،توو تعطیلات عید که اومده بودن خونمون آشنا شدم ،پسر خوبیه ،مهندسی خونده ،توو این چندباری که دیدمش باهم دوست شدیم :)


همه ی گلای حیاط رو درو میکنیم و هرازگاهیم از دست زنبور سمج فرار میکنیم...

 

عزیزجون عصرونه درست کرده ،مسقطی :)

مشغول فیلم دیدنم که صدام میکنه ،توو دستاش یه ظرف پر از آلبالوهایی که توو شکر خوابونده ،آلبالوهای ترشی که حالا بعد چندماه یه مزه ملس پیدا کردن :)

آش پخته :)اونم آشی که من و دخترخاله و فسقلی عاشقشیم :)



موقع بدرقه عزیزجون بغلم کرد و به عادت همیشگیش چندبار هر کدوممون رو بوسید :)

مراسم بدرقه با کل خانواده ی مادری تموم شد ،حالا برگشتم ...


میشه گفت بهار  ِ عالی بود :)

بهاری که دوبار من رو مهمون شهر بچگیام و خونه ی زمان بچگیم و حیاط ِ پر از گل ِ عزیزجون کرد :)

یه فروردین خوب که چند روزیم عزیزجون مهمون خونه ی ما کرد :)

چند روزی که کل خانواده ی مادری مهمونمون بود :)


آخرین روزای بهاریتون پر از اتفاقای قشنگ :)