بانو از خودت دست نکش
خودت چتر باش
خودت ابر باش
خودت باران
شک نکن خدا نابغه بوده،که تو را آفریده
بیخیال بنده هایش که دنیای زنانه ات را نادیده گرفتند
،
بانو ایندفعه سر سفره، تو نان گرم بخور
اصلا تمام زیتون های دنیا هم مال تو
هر وقت هم تنت سرد شد
تنهاییت را بغض نکن
آواز کن
با صدای بلند برای گرمیه دلت بخوان
دیگر هیچ وقت تنهاییت را باگریه نشان نده
حتی وقتی تنها میخوابی.
بگذار ایندفعه لالاییت را برای خودت...
،
چه خوب میشد عصرانه میهمان خودت باشی
بانو بانو بانو
چای که دم کشید
دامن کوتاهت یادت نرود
قند توی دل قندان آب میشود
طعم گس چای را که هورت میکشی
،
بانو یک دل سیر بخند
بخند به ریش روزگار
به ریش ناکسانی که تو را ناقص العقل خواندند
و خود زاده تو اَند
که اگر عاطفه و مهر تو نبود
تو را به قضاوت نمی نشستند
و حکم به مشروطی آزادیت نمیدادند
که هر جا میروی گزارش کنی
که من میگویم، من میخواهم و من منشان
گوشت که سهل است جانت را پر کند
مهربان یک دل سیر بخواب
تا درد حرفهایی که دل کوچکت را میشکند
فراموش کنی
بانوی کامل
خدا آرامش هستی را در چشمانت
در حلقه آغوشت
درست روی لبهایت به امانت گذاشت
به جهنم برود، هر که آرامشت را دستخوش زمختی خویش کند
به جهنم برود آنکه بلندای روحت را نمیبیند
ولی فرود و فراز تنت را خوب میشناسد
به جهنم برود کسی که تو را ضعیفه خواند
تا ضعف خودش به چشم نیاید
بین خودمان باشد
خدا شرمنده جای نوازشهاییست که روی تنت ماند.
-به جهنم میرود
،
بانو راستی حال دلت چطور است؟
چند وقت است رویا ندیده ای،
راستی هنوز اشک میریزی؟!؟!؟
قول دادی که دیگر تنهاییت را با گریه نشان ندهی
نکند هنوز منتظر شنیدن دوستت دارمی!!!
،
بیا بحث را عوض کنیم
راستی موهایت را بگذار بلند شود
بگذار از زیر روسری هوایی بخورند
لاک قرمز یادت نرود
خدا هر چه صورتی و قرمز و سرخابیست برای تو آفریده
کلاغ ها دیر زمانیست پشت سر طاووس حرف میزنند
اصلا بگذار یک کلاغ چل کلاغ کنند
تو گوشواره هایت را فراموش نکنی
،
،
بانو هر وقت دلت خواست دستت را از ماشین بیرون ببر و
تن وحشی باد را لمس کن
هر وقت هم دلت خواست
لبه ی جوی راه برو
حتی بلند حرف بزن و بخند
و هر روز هم برقص خواستی با ساز دلت خواستی با...
فقط یادت نرود کتاب بخوانی
بانوی کامل و زیبا
تو سلیقه خاص خدایی
آنِ خلقتت خدا قلیانی چاق کرد
پا روی پایش انداخته
و روی بوم نازنین وجودت قلم عشق را چرخاند
پس تو نابترینی
،
بانو نابترین شعر خدایی تو
سَر انگشت بهاری
بخند از ته دل رها
و بزن قید احساسی که نخوانَد تمنای نگاهت را...
جانه من؟
تولدت مبارک :)
امسال که گذشت... منظورت حتماً برا سال بعد دیگه!
سلام به خانوم بی معرفت که تا من بهش سر نزنم به وبم نمیاد
راستی اگه منو میشناسی رمزهای پست هاتو بده بخونم همه رمز دار ها رو
سلام
دلیلشو براتون تو کامنتم گفتم....
رمزا رو فرستادم....
این روزها
صدای ثانیه ثانیه
فراموش شدنم را
می شنوم …
قشنگه
به همه چیز عادت می کنیم
به داشته ها و نداشته هایمان
خیلی طول نمی کشد که
جلوی آینه زل بزنی به خودت
موهایت را کنار بزنی
و با خودت بگویی
اصلا مگر داشتی اش
مگر از اول بود ؟!
که ب.ودن و نبودنش مهم باشد …
خوش اومدین...
درسته...
همه ی ما یک عذر خواهی به احساسمون بدهکاریم,
زمانی که برای نگه داشتن آدمهای اشتباه پافشاری کردیم
اونموقعی که دروغ شنیدیم و سکوت کردیم
جایی که باید میرفتیم و ایستادیم
چیزایی که باید میدیدیم و نخواستیم که ببینیم
از هیچ و پوچ رویا ساختیم و ذوق کردیم برای فرار از حقیقت
لج کردیم و لج کردیم و لج ....
ای منه تنها،
ازت معذرت میخوام با همه ی وجود...
با سلام :)
من میتوانم رمز داشت !؟
داستان نه عاشقانه !
سلام :)
بله که میتونی
سلام دختربهمنی عزیز
خوبی؟
چه عجب در کامنتدونی رو باز کردی...
اومدم تبریک تولدت رو بگم که به دربسته خوردم
حالا باتاخیر تولدت رو صمیمانه تبریک میگم ای زاده ی بهمنی...ای دخت سرما...ای بانویی که برخلاف ماه تولدت قلبت سرشارازگرما و مهر و محبته عزیزم
خیلی خیلی ازآشنایی باشما خوشوقتم و برات بهترینهارو از پروردگار خواهانم مهربون
سلام...
ممنون سهیلا بانو خوبم :)
مرسی از لطفتون
منم همین طور... همچنین
آفرین.................زن یعنی فداکاری ،ایثار،عشق ومهربانی...............باید کمی هم هوای خودشان را داشته باشند..........همیشه شاد وسلامت باشید
همچنین مرسی...
سلام
خواهش می کنم..
امیدوارم زندگی همیشه بروفق مرادتون باشد..
و به همه ی اهداف وآرزوهای تان برسید...در پناه خدا
سلام...
ممنون...
بسیار زیبا بود.
ممنون....