در نوبتی دوباره دلت را مـرور کن
از غم به هر بهانه ی ممکن عبور کن...!
رحمی کن ای عزیز به آبادی خودت
فکری برای کشتن این بوف کور کن
ای خیس گریه های کدورت ، کمی بخند
این ابرهای ِ مملوِ تب را صبور کن
گیرم تمام راه تو مسدود شد ، بگرد
یک آسمان تازه و یک جاده جور کن...!
با انجمادِ ظلمتِ شب ، بی شباهتی
با شعله ، در برودت ذهنم خطور کن
یاغی ! هبوط ، فرصت تقسیم سیب نیست
در نوبتی دوباره دلت را مـرور کن...!
تنهایی، شاخه ی درختی ست پشت پنجره ام …
گاهی لباسِ برگ میپوشد، گاهی لباسِ برف …
اما همیشه هست!
تنهایی قشنگترین حس دنیاست
چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری!
اینم درسته...