تو شبیه یک باران نرمی، خیس نمیکنی، احساس آدمی را طراوت میدهی...
شبیه یک خیابان در یک عصر پاییزی، با برگهای زرد و نارنجی روی پیاده رو هایش، گرم و سرد، ملس، لابلای رایحه سبک یک یادآوری خوش، یک پیاده روی کوتاه و حرفهایی که هرکدام چند لایه دارند.....
دیدن خوابت هم گاه ناغافل لابلای روزمره های پیچیده در عادت های سخیف زندگی، حال آدمی را خوب میکند. روزگارت به کامت ...
آن گاه که در آغوش تـــــو بود . . . فرشتـــه اش میخواندے
حــــــــــالا که در آغوش دیگریست . . . فـــــــــاحشہِ ؟
سلام دوست عزیزم خوبین ؟ پیشاپیش شب یلدا رو تبریک میگم امیدوارم شب خوبی رو در کنار خانواده داشته باشین
سلام خانم...
آره مرسی.. شما خوبی ؟
کم پیدا شدین...
یلدای شمام مبارک
قشنگ بود دوست داشتمش بسیار ممنون
ممنونم..عالیه...معلوم اهل کتابید...
من واقعیتش اهل کتاب نیستم..ولی تو اینترنت..مطلب خوب این بزرگان رو می خوانم بسیار لذت می برم...سلامت باشید
سلام...
مرسی... بله کتاب خوندن رو دوست دارم...
همچنین...
سلام ممنون از ابراز لطفی که به نوشته هام دارین نوشته های شما هم فوق العادس
سلام...
حقیقته...
ممنونم...
جالب بود..
و پاییز امسال هم دارد به پایان می رسد..
ممنون...
آره...