زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

اولین دندون:)

اولین باری که خودم تنهایی دندون یه نفر رو بدون نظارت و کاملا با مسئولیت خودم کشیدم رو یادمه...

یه دختر جوون شونزده ساله ...

دخترک با همراهش منتظر بود،من رو دید اولش تعجب کرد،چند ثانیه بیشتر طول نکشید که اون تعجب جاش رو به یه لبخند و چشمای پر از کنجکاوی داد...

آمپولش تزریق شد و بی حس شدنش رو چک کردیم...

مشخص بود یکمم نگرانی چاشنی هیجانش هست اما سعی میکرد پنهون کنه...

ظرف چند ثانیه با الواتور دندونش لق شد و بعدم با فورسپس خیلی با احتیاط کشیده شد...

حین تموم این مراحل مدام باهاش با لحن ملایم و شمرده شمرده حرف میزدم تا حواسش به حرفای من باشه نه دندونش و جوابم داد...

خودش کلی ذوق کرده بود که دندونش سالم و سریع و بدون درد کشیده و منم از راضی بودنش خوشحال بودم...موقع رفتن هم دوباره اومد و تشکر کرد و رفت...

انگار اون بیشتر از من خوشحال بود...


اهل دردی که زبان دلِ من داند، نیست...

حکایت ما و شهر دانشجویی کلا توو بدو بدو برای رسیدن به دانشگاه و چهار نوع امتحان بهم پیوسته ی هر ترمه! 

مجدد امتحانام دارن شروع میشن و کلی کتاب دارم که نصف شون کتابای دانشگاهمه و نصف شون هم کتابای رفرنس،یعنی قشنگ بالای بیستا کتاب قطور دو سه جلدی...


به قول محدثه زندگی زیباست....



#عنوان از استاد شهریار


پسر کوچولوی هشتاد ساله!

دقیقا یکسال بعد از آخرین سکته ی آقاجون،دوباره امروز راهی بیمارستان شده و تازه یه ساعته مرخص شده...

دقیقا عین بچه های چهار ساله شکموعه ....