زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

هوا سرد است....

هوا سرد است... 


می لرزم از سوزش... 


می دوم سوی اتاقی گرم... 


چای ....چای ... 


وای چای...... داغ است


دست های سردم حلقه می شوند ...به دور


 گردن لیوان چایی داغ


و لب های سردم ... 


با بوسه ای از لب های لیوان ... داغ می شوند ...


و زبانم ... حرارت را مزه مزه می کند ...


و مسیری که با پایین رفتنش ...


جرعه جرعه گرم می شود ...


و تنها چند لحظه بعد ...


سرما رخت بر می بندد از جسمم ...


و من ...


اینجا ... 


لیوانی خالی از چای بدست ... 


می اندیشم ...


ای کاش می شد ...

 

با نوشیدن یک لیوان چایی داغ ... 


یخ افکار هم ذوب می شد ...




منو ببخش رفیق....

امشب یه ذهن خسته دارم... 

فردا درباره ی خیلی از چیزا فک میکنم... 

از خودم ناراحت نیستم... 

فقط باید دوباره مرور کنم ،فکر کنم...


******* 

مرگ برادر دوستم رو هممون تاثیر داشته ،

گریه هاش هنوزم تو گوشمه ،ناله هاش....

وقتی اسممو صدا میکرد و منتظر بود چیزی بگم اما من واقعا برا همچین درد بزرگی حرفی نداشتم... نداشتم مریم واقعاً حرفی نداشتم... 

ببخش که نتونستم دلداری بدم ،فقط گفتم گریه کن ،توم گریه کردی... اونقدر که دیگه نتونستی حرف بزنی ،هنوزم حرفات تو گوشمه... 

"بدبخت شدم... بدبخت شدم داداشم... "

من اصلاً چی میتونستم بهت بگم وقتی این ور خط تمام ذهنم قفل کرده بود وزبونم یاری نمیکرد وقتی به دیوار تکیه دادم وقتی خودم یخ کرده بودم وقتی خودمم باورم نمیشد... 

امروز همه حالمون بد بود ،دلمون گرفته بود... 

من فرزانه هم اسم تو ،مریم، دیبا مهشاد همه ی دوستامون... 

تو عزیزتو خاک کردی امروز تو همون شهر بچگیامون ...

برگشتی همون شهری که توش بدنیا اومدیم تا داداشتو توش برای همیشه جا بذاری و برگردی... نمیدونم کی برمیگردی... 

ولی میدونم تا مدتها خنده های قشنگت جاشو به همون ناله ها و گریه هایی که از یادم نمیره میدن... 

ببخش منو که جرئت نکردم امروز بهت زنگ بزنم... 

زخم دلت عمیقه رفیق ،خیلی عمیق... 

اونقدر عمیق که از دست منی که همیشه قبولش داریَم کاری برنمیاد... 

این آدمی که همیشه میگی از پس همه چیز و همه کس برمیاد ،حالا واقعاً نمیدونه با دل رفیقش چیکار کنه... 

بد درد میکشی ،خیلی زیاد درد میکشی ،

به گمونم میگذره... میگن خاک سرده ولی میدونم خاطره ها بی رحمن... به اندازه ی تمام این 19سال خواهریت و بیست  و چند سال برادری ،

به اندازه ی همه ی اون خاطره ها ،همه ی اون عشقی که وقتی همین دو هفته پیش از داداشات میگفتی و چشات برق میزد ،به همون اندازه زخمت عمیقه... 


گریه کن ،خالی میشی... گریه کن... 

میگن میگذره... ای کاش بگذره... 

کاش اینطوری نمیشد... 

روزای سختی در پیشه... امان از جای خالی آدما و خاطره های به جامونده... 

صبور باش دوست من... 

صبور باش... 


میگن میگذره... میگذره... 

*********

امروزم روزی بود برا خودش ،

پر از تناقض ،پر از فکرا و حرفای مختلف ...


امشب اگه ازم نوار مغزی بگیرن یا همه ی خط هاش صافه یا خیلی بیشتر از یه مغز عادی عکس العمل داره.... 


واقعا پشیمون نیستم فقط امشب دیگه نمی خوام به مغزم فشار بیارم... 

دلم حرف زدن میخواد،در عین حال هیچی نگفتن... 

چندبار زد به سرم که برم و با دوستم حرف بزنم،ولی جملاتم ته میکشن گاها.... 

هر چند زیادم ته نکشیده فقط دلم میخواد بخوابم... 


این ذهن امشب خسته اس ،

دلم ناراحت حال خرابه دوستمه ،

و عذاب وجدانی که میگه چرا امروز بهش زنگ نزدی... 

نگران دوستمم ،نگران حالش ،درسش ،آینده اش... نگران خنده هاش ،نگران صدای ریز خنده هاش ...


باقیه مسائل امروز زیادم مهم نیس...

مهم نیس کی چطوری هس یا نیس ...

من از خودم ناراحت نیستم ...







یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر....

گرچه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود

موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
 
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر

بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
 

خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما

خواستن ها همه موقوف توانستن بود
 

کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم

که هبوط ابدم از پی دانستن بود
 

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت

همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود

+دیشب خبر دار شدم که دوستم یکی از عزیزترین آدمای زندگیشو از دست داده.... 


دوستی ها...


سابقه ی آشنایی آدم ها اصلا مهم نیست... 


آنچه مهم است نزدیکی روحی ِ آدم هاست... 



میدانی رفیق....

آدم های دنیــــای مجــــازی

دل دارنــد !

و چیزی به نام احســــــــــاس !

آدم های دنیای مجازی گاهی مـــــغرورند مثل مـــن !

و گاهی بی ریـــــــا مثل تـــــو !

آدم های اینجا فقط گاهی نــــــــگاه نــــــــــدارند !

این گاهی خوبــــــــــ استــــ

و گاهــی ندیدن چشم های آدم ها یکـــــ عمر اشــــــــتباه را به بار می آورد !

یک عمر اشتـــباه هم می شود تمام شـــــدن یه دوســــــتی ِ دوستـــــــ داشتنی !

آدم های دنیـــــای مجـــــازی

گاهی هیــــچ فرقــــی با آدم های اطرافـــــمان ندارند !

گاهی پشیمــــــــان می شوند

دلــــــــگیر می شوند

غـــــــصه می خورند

تنهــــــا می شوند

سکوتــــــــــ می کنند

و گمان می کنند همه چیز درستــــــــ می شود !

اما همیشه فکر های آدم ها درستـــــ نیستــــــ !

آدم های دنیای مجازی لجــــــــبازند گاهی !

آدم های دنیـــــای مجازی گاهــــی دلتنگـــــــ میشوند و هیچ حرفـــــــی نمی زنند !

چون از خاموشــــــــی ِ رفقایشان می ترســـند !

می ترسنـــد سکوتـــــــ ِ رفیقشان به معنای یکــــــ دنــــــــیا درد باشد !

آدم های دنــــــیای مــــجازی . . .

یکی از این آدم ها مثــــل مـــن

حرفـــــــــ هایش را

دلتنــــــــگی هایش را

دوستــــــــــ داشــــتن هایش را

به زبان نـــــمی آورد

تا مــــــبادا

مبــــــــــادا

رفاقتــــــــــ اجـــــباری شود !

آدم های دنـــیای مـــجازی

گاهی مثل تـــــــــو

فکر میکنند با سکوتـــــــ

با گذشـــــتن

با ندیدن حــــق خودشان

با نخواســــــتنشان

همه چیز حــــــل می شـــــود !

نه  . . . رفیــــــق

اینطور نیستــــــ !

آدم های دنیای مجازی

هیچ فرقی با آدم های اطرافـــــمان ندارند !

فقط نگــــــــاه ندارند !

نـــــــگاه ...!


سوتی!

اومدم آموزشگاه کلاس دارم ،

منتظریم ببینیم کلاسمون تو کدوم کلاس تشکیل میشه ،

میگن این صدای کیه داره درس میده؟ میگم آقای فلانی همون استاد زیسته... میگن آهان... 


ساکت میشن ...

یه صدای دیگه از یه کلاس دیگه بلند میشه ،

میگم این صدای کیه تا حالا نشنیدم صداشو ؟


دوستام اینطوری نگام میکنن :/

دوستم میگه استاد خودمونه دیگه! :/

میگم نههههههههه!⊙_⊙


دوستام :/


میگم واقعا استاد خودمونه ؟


دوستام :/


بنده خدا 4ماهه داره بهمون درس میده بعد من صدای استاد ملتو تشخیص میدم ولی صدای استاد خودمو!.... @_@