زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

نزدیک نیا با تو مرا حادثه ای نیست این آدم ویران شده از دور قشنگ است!

آقای اصغری رو‌ متاسفانه مدام میبینم... 

 

متاسفانه از شانس بد من بعد از سالها اصرار خانواده اش راضی به ازدواج شده و طبق گفته ی دکتر عاشق شده و دکتر با خنده ادامه میده پسر چموشه عاشق تو شده خانم دکتر...

می‌خنده و من ازش خواهش میکنم در جواب خواستگاریش با کمال احترام بهش نه بگه و دکترم بعد از کلی خندیدن به حرف های چند جلسه قبل آقای اصغری که میگفت زندگیم رو توو  کار و درس خلاصه میکنم و من آدم ازدواج نیستم و آدم عاشق شدن اصلا،میگه که باشه خانم دکتر نه میگم بهشون...

گویا نه گفتن منو و آقای دکتر هیچ‌ تاثیری نداشته و من مدام ایشون رو توو مطب یا راه خونه میبینم...
منو تعقیب می‌کنه و وقتی من متوجه میشم میگه چه تصادفی بفرمایید برسونمتون و هر بار نه گفتن من هم تاثیری نداره....

دکتر و خانم منشی هر بار میخندن و کلی زیر نظرش میگیرن که وقتی میاد و از عمد با من حرف میزنم دست پاچه میشه و یام مدام نگاهش روی منه و من فقط کلافه میشم که چطوری باید با کمال احترام ایشون رو متقاعد کنم ما مناسب هم نیستیم و من فعلا قصد ازدواج ندارم....

هفته ی قبل خیلی محترمانه شماره‌ ی تماسم رو میخواست تا در مورد دانشگاهم‌ سوال کنه که سوالاش رو حضوری جواب دادم و‌ شمارم رو‌ ندادم...

گفت که میخواد  یه عکس پرتره بکشه و من گفتم نیازی نیست و ممنونم از لطف تون...

گویا جوابم مثل همیشه براش قانع کننده نبوده که رفته یواشکی به خود دکتر گفته و ایشونم با خنده به من گفت خانم دکتر از صدقه سر شما قراره یه پرتره خوشگل نصیب ما بشه و خندید....

البته که من امیدوارم عکس آقای دکتر باشه....