زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

رحم کن بر دل بی طاقت ما ای قاصد نا امیدی خبری نیست که یکبار آری

با هاله تلفنی حرف زدیم...

قراره بعد تعطیلات بیاد شهرزادگاه...

روزهای سختی رو گذرونده که هنوزم ادامه داره...


 دوستی منو و هاله از سال هشتاد و نه شروع شد و همچنان ادامه داره...

ما روزای خوب و بد زیادی رو پشت سر گذاشتیم ...

بعد از اینکه از ایران رفتم هم همچنان نزدیک بودیم مثل قبل...


اون ایران موند، درس خوند ،عاشق شد، فارغ التحصیل شد و داره ازدواج می‌کنه با کسی که دوسش داره...



روزای سختی رو‌‌ داره پشت سر میذاره ، همسرش کنارشه و میخوام بدونه که منم کنارشم...

حق داره نمیتونم اندازه ی اون درک کنم شرایط رو ولی میفهمم این روزا خوب نیست...


هم عزادار مرگ یهویی خالشه و هم دلتنگ و‌ دلخور جنینی که میتونست رشد کنه و بزرگ شه و دیگه نیست...


به قول خودش یه هدیه ی ناخواسته که یهو داده شده بود و نشد که بشه ...

بهش یادآوری کردم که مادر خوبی میشه و میدونمم که اینطوریه....


وقتی دیدمش دستانش رو میگیرم و توو چشاش نگا میکنم و دوباره بهش میگم که قوی تر از اون چیزی هست که فکرش رو می‌کنه و این روزهام میگذرن و اون از پس‌ همه اش برمیاد....



#عنوان از صائب تبریزی


این روزها...

کلاسامون تموم شده و برنامه ی امتحانی مون رو تازه دادن...

این روزا جبران میکنم بیخوابی تمام طول ترم رو‌ ...

هوای شهر زادگاه هم به نسبت هفته ی قبل خنک‌ تر شده...