زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

مهمون ناخونده

  

بچه گربه ای که دو روز تمام دنبالش بودم در نهایت از موتور ماشین درش آوردیم و بعد از کلی تعقیب و گریز گرفتمش... 

از افشین خواهش کردم که با اینکه دیر وقته اما بره و شیر بخره... 

تا صب بیدارم میکرد و میخواست باهاش بازی کنم... 

صب شستیمش و خشکش کردیم... 

بعدم نگهبان صب گرفتش! 

نذاشت ببرم... 

نگهبان شب که اسمش عمو جانی عه گفت من ندیدم تو ببر :)

نگهبان بعدی نذاشت :(

براش کلی غذای گربه و شیر خریدم... 

براش اسمم گذاشتم... 

شب تو بغلم خوابیده بود... آیلین نگام میکرد و میگفت تو آدم عجیبی هستی!دو روز تمام همه رو بسیج کردی که یه بچه گربه رو نجات بدن الانم با حوصله نشستی داری نازش میکنی و اصلا حالت ازش بهم نمیخوره... نمیگی به من چه! تو مامان بشی چی میشه... مطمئن باش خیلی جالب میشه... 

میخندم میگم حالا کو تا مامان شدن من... 

مثل دفعه ی قبل که پویا میگه تو کی میخوای مزدوج شی ؟

میگم حالا حالا ها هستم در خدمتتون... 

میگه یعنی همچنان میخوای مجردی سر کنی ؟

میگم آره و اونم سر تکون میده...