اگر پدرانمان در مقابل چشم های ما مادرانمان را میبوسیدند
اگر قدیم ها به همسرانشان نمیگفتند"منزل"یا به اسم فرزند پسر خطابشان نمیکردند
اگر گه گاهی به جای پوشک و ملاقه و آبکش،کتاب و قلم دست مادرانمان میدیدم
اگر یاد میگرفتیم زنی که عطر میزند فاحشه نیست
اگر یاد میگرفتیم زنی که گیسوانش را به باد میسپارد قصد خودفروشی ندارد
اگر با صدای پاشنه های کفش یک زن هزار و یک سرنمی چرخید به سمت صدا
اگر مردی به زنی شاخه گلی می داد،نمیشد زن ذلیل و برده ی زن
اگر حجاب ِ ذات یک زن میشد ناموس
و هزار و یک امای دیگر...
زن دست نوشته ی احساسات خالق است در آفرینش
معیار هایمان را اشتباه نوشنتد
اشتباه...
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!!
ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ می شود...!
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ می شود...!
ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ می شود...!
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ می شود ...!
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ می شود...!!!
ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!!
ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!!
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ
ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ می شود ...!
ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...!
ﻫِـــــــــــــــــﻪ ......!
ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...!
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...!
ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ می گوید
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ می ریزد ...!!!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ
ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...
زنده یاد «حسین پناهی»
مهم اینکه چطور زندگی کردی ...
خدا رو هم فراموش نکن بارانای عزیز...
جوجه ٬ برادر زاده ام ِ
الهی....





باورهای اشتباهی...
بله...
بسیار زیبا،
به سرزمین اشتباهات نظام مند خوش آمدید.
متن نوشته خودته گلم؟
خیلی متن جالبیه واقعا خیلی اگرها اگر اتفاق می افتادن...
نه بانو جان....
هعی...
متاسفانه داریم تر وخشک باهم میسوزیم .
هعیییییی
...
جای خیلی چیزها خالی ِ