دقیقا شیش تا کتاب درسی هست که باید تا آخر فروردین مجدد خونده و مرور شه هر کدومم قد فرهنگ لغت معینن!...
کتابا و جزوه های زبان کشور مقصد هم که جای خود داره... یعنی اگه توو امتحان زبانش قبول نشم نمیتونم برم و ثبت نام کنم ،حتی اگه آزمون ورودی دانشگاه رو قبول شده باشم...
دیشب دنیز میپرسه تموم شدن ؟
میگم نه...
میگه هنوز مونده تا رفتن تموم میشن... آرومی ؟خوبی ؟
میخندم میگم به طرز احمقانه ای هم آروم هم خوشحال :)اصلاً از استرس اینکه وای نمیرسونم یه بار دیگه از اول بخونم بعدم دوباره مرور کنم ،هیچیم نمیشه! در واقع اونقدر درگیر کتابا و پیگیری تاریخ ثبت نام هر کدوم از دانشگاه هام که اصلاً وقت نمیکنم استرس بگیرم :)
میخنده :)
آخه نمیشه بهش دروغ بگم که! شمام اگه مجموعاً نه تا کتاب و یه جزوه در انتظار خوندن مثل روز اول و بعدم مرور شدن ،داشته باشین خداییش وقت میکنین استرس بگیرین ؟
جمعه هام که شکر خدا صب تا ظهرش رو امتحان میدیم...
شبم همین که سرم میرسه به بالش زیر یه دقیقه خوابم میبره...
اونقدرام قهوه و نسکافه میخورم که الان به جای خون توو رگام کافئین میچرخه!
شبارم که تا یک و دو مشغولم ،خواب عصرم که تعطیل کردم ،همون پنج شیش ساعت خوابم باید تا یه حدودی کم شه تا این حجم مطلب به یه جایی برسه....
زخم دستم درد میکنه ولی موقع درس کلا فراموش میشه.... خوب شده اما درد داره ولی خیلی با معرفته که موقع نوشتن همکاری میکنه و به طرز جالبی اصلاً درد نمیگیره! :)
به اینا کلاسام رو که از این هفته شروع میشه اضافه کنین...
بیشتر از دیدن خانواده ام هم هی ایمیلم رو چک میکنم که مبادا لینک تایید رو بفرستن و چون فرصت تایید هر کدوم 24ساعته مبادا تایید نشه و پول و وقت هر دوشون با هم دود شه بره هوا...
سایت دانشگاه حتی پیجای اینستای دانشگاه ها رو هم چک میکنم که مبادا حواسم نباشه و زحمت هفت ماهم با یه خطا نابود شه...
خوب اصلاً وقتی میمونه آدم به مشکلات فک کنه که اصلاً بتونه استرس بگیره ؟
گله ای ندارم ،نک و ناله هم نمیکنم ،شکر خدا خوبم و راضی ،درسای عقب افتاده هم دارم ولی راضیم :)
یه کوچولو تلاش بیشتر نیاز عه که اونم حلش میکنم ،تلاش از ما نتیجه هم از اون بالایی :)
دلم آرومه با اینکه همه چی اکی نیست ولی خوبم :)
شکر :)
شب و روزای بهارتون آروم :)
ایام به کام تون :)