چند روز قبل مامان وسط حرفاش گف که لوسی خونریزی کرده و زیر عمل تاب نیاورده....
داییم به شدت ناراحته و چند روزه حرفم نمیزنه....
سگ کوچولوی سفید با لکه های قهوه ای روشن....
من زیاد برات حرف زدم و توم گوش دادی و وقتایی که بعضم گرف لیسم زدی....
مهربون بودی و دوست داشتنی،امیدوارم زیاد درد نکشیده باشی و الانم توو آرامش باشی...
بعد هشت سال عادت به جای خالیت سخته،از خونه ی عزیزجون دورم و هنوز نمیدونم اونجا بدون تو بعد از این همه سال چطوریه....
بدون دوست دارم و دلم برات تنگ میشه....خیلی خیلی زیاد...
غرق آرامش باشی لوسی می عزیز....
بدون جات همیشه خالیه....