زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

خوابگاه نوشت....این قسمت ثنا

با هم اتاقی که اسمش ثناس یه بحثی داشتیم سر یه مسائلی بحث که چه عرض کنم یه چیزی شبیه یه دعوای خییییییلی محترمانه...

بحث اصلیم سر این بود که وقتایی که من نیستم دوست پسرش رو میاره توو اتاق اصلا هم توو کتش نمیره نیار یعنی چی....مشکل اصلیم این بود که قول شرف میدم بازم به خودش نگرفت...


یکی دیگه از مشکلامم علاقه ی شدیدش به اینکه من رضایت بدم و اتاقمو عوض کنم،اولش میگفتم حتما به خاطر اینکه به دوستاش وابسته اس،رفتم اتاقی رو که میگفت دیدم،برگشتنی خیلی محترمانه هر سه بار رد کردم هر سه پیشنهادش رو برای هر سه تا اتاقی که پیشنهاد داده بود،بعدم وسایلمو چیدم تا خیالش راحت شه که قصد ندارم به پیشنهاداش جواب  مثبت بدم منتها دیگه داره میره رو اعصابم....

برای چندمین بار امروز خییییییلی صریح گفتم که دیگه نمیخوام هیچی در مورد این جریان پیشنهادای اتاق عوض کردن بشنوم....




همون وسطا علی زنگ زده میگم قطع کن من بعدا بهت زنگ میزنم،میگه صدات یه جوریه چیزی شده؟میگم قطع کن من تماس میگیرم...باشه باشه میگه و قطع میکنه.....


بعدا زنگ میزنم،حدس میزنه چی شده،هی میپرسه و هی من دلقک بازی درمیارم آخرشم مجبور میشه کوتاه بیاد...

الانم که از نظر خودش داره حالمو خوب میکنه چون پیام پشت پیام میفرسته منم فقط  میخندمو شوخی میکنم  باهاش که مطمئن باشه چیزی نشده،هر وقت قانع بشه خدافظی میکنه فعلا که قانع نشده انگار...

خوبه اینطوری حداقل حواس منم پرت میشه....



خدا آخر عاقبت ما دوتا هم اتاقی رو بخیر کنه....


امیدوارم این آخرین به اصطلاح بحث جدی مون باشه...