زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

دگر درمان دردش دیر شد؛ دل ...

زیر درخت آلبالو ی حیاط نشستیم روبه روی هم داریم سالاد شیرازی درست میکنیم...


میپرسه قصد ازدواج نداری؟

نگاش میکنم،سوالش یهویی عه...

نگاهم رو ازش میگیرم و میگم نه...

میپرسه این خواستگار آخریا رو چیکار کردی؟

میگم از اونجایی که بدون حلقه نشستم رو به روت یعنی چیزی نشده...

یه کم حرف میزنه و من گوش میدم،گه گاهیم نظرم رو میگم...


بحث گرم میگیره...

یه چیزی میگه و منم در جوابش میگم هر شکستی میگذره حتی از نوع عشقیش...

ساکته ،میگه بعضی از این شکست عشقیا باعث میشه آدم تصمیمای عجیب بگیره مثلا یهو ازدواج کنه...

ساکت میشه...

ساکتم میشم...



نگام سر میخوره به حلقه ی توی دستش،میپرسم پشیمونی؟

جواب میده نه ولی میدونم موقعیتای از این بهترم بود ولی راضیم....

و میخنده...


حرف میزنه،از برنامه هاش میگه،از بچه هاش توو آینده ...


میپرسه پس کی میخوای ازدواج کنی؟

میگم بذار این پنج سال تموم بشه ببینم باید برگردم یا برم یه جای دیگه اونوقت روش فکر میکنم...

نگاش نمیکنم اما صدای آهان گفتنش رو میشنوم....


با همون لحن آروم میپرسه کسیم دوست داری؟

به گوجه ی توی دستم نگا میکنم و میگم نه...

میخنده ،یادم میفته قبلا بهم گفته بود تو همیشه سرت یا توو کتاباته یا مشغول چیزای دیگه ای اصلا درگیر دوست داشتن نبودی هیچ وقت...

لبخند آرومی میزنم و نگاش میکنم،سرگرم سالاده....




+او هم شما را می خواست؟

به اندازه یک قرن ساکت ماند.

بعد گفت: 

" هیچوقت مطمئن نشدم! "

*فریبا وفی

 *رویایِ تبت




*عنوان از شهریار