زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

صاحب خونه ی قبلیم

  یاد صاحب خونم توو شهر دانشجویی افتادم که مصر بود منو با پسرش آشنا کنه..


پسری که اصلا یه کشور دیگه زندگی میکرد و هر چند ماه یه بار برای چند روز برمیگشت کشور دانشجوییم تا یه سری به خواهرش که اونجا بود بزنه...


من کلا اونقدر پرتم در این موارد که متوجه نشدم وقتی اینا دسته جمعی اومده بودن خونه تا تعمیرکار ماشین لباسشویی رو نصب کنه در واقع شازده پسرش رو آورده بودن تا ببین بنده مورد پسند پسرک سرکش و مشکل پسند خانواده هستم یا نه....


که از بخت بد بودم...


رسما تا آخرین روز تخلیه و تسویه حساب ماهی چندبار مامانش تماس میگرفت یا حالمو میپرسید یا یه بهونه ای میاورد خودش و شوهرش و دختر و داماد و خاله ی پسره میومدن برای احوالپرسی یا چایی و قهوه خوردن.....


یعنی من خسته و له ده شب میرسیدم خونه بعد یه ساعت میمودن میشستن و هر بار ،تاکید میکنم هربار صاحب خونم میپرسید عزیزم توو هنوزم قصد ازدواج یا آشنایی با کسی رو نداری؟


خداییش پشت کار صاحب خونم رو تحسین میکنم که دقیقا ده ماه تمام از نه گفتن من خسته نشد....