زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

خدای من همانیست که دست میگذارم روی شانه اش

خدا مگر کیست

به غیر از لبخند کودکی

که بستنی لیس میزند.


من خدا را لابلای کتابی ششصدو چند صفحه ای پیدا نکرده ام...


من خدا را کنار سفره مادربزرگ دیده ام ...نان و پنیر لقمه میکرد....

میخندید...


من خدا را روی خیسی برگ های باران خورده ی جنگلی در شمال دیده ام...


من خدا را توی شالیزار دیده ام،ایستاده بود و زیر سایه اش

زنی شالی میزد....


من خدا را دیده ام که در کوچه ای تنها دانه بر دهان موری می گذاشت...


من خدا را چیزی یافته ام

که گاه برای یک شبان بیسواد

خواب هم میرود.


خدای من و تو

شاید فرقش این است

که من خدا را محصور نکرده ام در قاب کلماتی زیبا که نشود با او بی خجالت سخن گفت...


خدای من فقط به وقت مصیبت حاضر نیست که به وقت خوشی فراموشش کنم.


خدای من

همانیست

که دست میگذارم روی شانه اش

تو بگو کفر است.


#ای_لیا